به زودی...

طیبه عباسی

آموزگارم
شاعری بلد نیستم

تصویر خاطرات من از عشق تو پر است
از من مگیر مستی این خاطرات را...

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

هر کسی درمان ما را خواست گفتم آه...او

سه شنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۷، ۰۶:۴۹ ب.ظ

در پی ات از قونیه تا بلخ گشتم کو به کو

با تنی خسته، دلی آشفته، بغضی در گلو


بوی گیسوی تو از هر سو که آمد، آمدم

شرح حالم را بپرس از گیسوانت موبه مو


هر سحر با گریه سر بر شانه های مولوی

می گرفتم از دهان شمس حق تسبیح هو


هرکسی از درد ما پرسید گفتم آه...عشق

هر کسی درمان ما را خواست گفتم آه...او


می شوی روزی توهم زندانی یک شیشه عطر

ای گل سرخی که باغ از تو گرفته رنگ وبو


شیشه ی می را کجا از دست تو پنهان کنم

تا نریزی پیش چشم دیگران می در سبو


حاصل رنجی که از عشقت کشیدم هرچه هست

عاقبت یک روز خواهد برد از من آبرو


طیبه عباسی

  • ۹۷/۰۳/۲۲
  • ۳۱۹ نمایش
  • طیبه عباسی

شاعر

شعر

طیبه عباسی

عاشقانه

عشق